آسمان آبی 56 |
بهار خرامان خرامان در راه است و آهسته آهسته دامان پر گلش را همه جا پهن کرده، روزها را نو می کند و طبیعت را زنده و دلها را صفایی دیگرمی بخشد. اما ! اما تا تو نیایی برای من روزها نو نمی شوند و همچنان کهنه می مانند، کهنه تر از دیروز. تا تو نظر نیفکنی بهار رنگ واقعیش را نشانم نمی دهد، گلها رایحه دل انگیز برایم ندارند، دلم صفا نمی گیرد. میشود این بهار موعد آمدنت باشد؟ می شود بعد از سالها چشم انتظاری زمان تحویل سال با شنیدن صدای دلربای تو که می گویی اناالمهدی بغضم بشکند؟ می شود دلیل بغض تحویل سالم تو باشی؟ بیا دیگر بسم است چشم انتظاری، دل پر دردی دارم حداقل بیا و درمان دردش باش. این روزها هر که از نوروز و نو شدن می گویید بی اختیار زمزمه می کنم روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است گر کند یوسف زهرا نظری، نوروز است ای خدا کاش شود سال نوأم عید فرج که نگاهم به در و منتظر آن روز است آقای مهربانیها، بیا که دلم برای دیدنت پرپر میزند، بیا که به جای تبریک آمدن سال نو آمدن تو را بهم تبریک بگوییم. بیا که تحویل سال دوست دارم بجای اللهم عجل لولیک الفرج بگویم و بشنوم شکرلله لولیک الفرج ، شکرلله لولیک الفرج.... [ چهارشنبه 92/12/21 ] [ 8:34 صبح ] [ z.foroutan ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |